-
خداحافظ..............
شنبه 15 خردادماه سال 1389 23:13
این وبلاگ ازین پس تعطیل اعلام میشود...... خیلی سخته آدم از خودی ضربه بخوره....میسپرم به خودت که از دل همه با خبری.....
-
اتمام حجت
شنبه 15 خردادماه سال 1389 12:58
به نظرتون خونه یعنی چی؟ به نظر من خونه یعنی محل آرامش...یعنی جایی که واقعا خودتی...یعنی در کنار تک تک اعضای خونواده ات احساس شادی و رضایت داری....یعنی دلت نمیخواد نزدیک ترین کساتو برنجونی... این مفهوم یه خونه حقیقیه... وبلاگم حکم خونه ی مجازی م رو داره... یعنی جایی که با نوشتن توش احساس آرامش میکنم...یعنی جایی که...
-
با تاخیر :*
شنبه 15 خردادماه سال 1389 12:55
مامانای سرزمین مادری روزتون مبارک....خانومای خونه...خانومای خارج خونه...کلا همه یخانوما روزتون مبارک مامان خوشگل خودم روزت مبارک...از ته ته ته دلم میگم که عاشقتم مامانم...همیشه و همه جا فقط تویی که آرومم میکنی...وقتی دارم از بغض و ناراحتی میترکم فقط تو بغل تو آروم میگیرم...وقتی ازت دورم با شنیدن صدات بغضم میگیره و مثه...
-
آشنایی ۲
چهارشنبه 12 خردادماه سال 1389 21:16
سلام خوشملا... اومدم با ادامه ی ماجرا... خب...ایشالا که خوب باشین و بسیار بهتون خوش بگذره...همونطور که به من خوش میگذره .....خلاصه اونروز گذشت و گذشت تا اینکه آذرماه خاله میزنگه خونمون تا وقت واسه خواستگاری بگیره...تازه اولشم کلی با دلهره حرفشو مقدمه چینی میکنه که یه وقت این قضیه روی روابط دوستانه ای که داشتیم اثر...
-
مبارکه :*
شنبه 8 خردادماه سال 1389 21:59
اولین ماهگرد نامزدیمون مبارک عشق من اینم دسته گلی که به مناسبت دیروز عزیزم بهم تقدیم کرده....
-
آشنایی۱
جمعه 7 خردادماه سال 1389 00:20
سلام سلام....خوبین دوست جونیا؟ دیگه چون خیلی دوست دارین اومدم آپ کنم تشویقم کنین تا سرحال شم مرسی...مرسی خب خوشگلا ما هم خوبیم...اوضاعمون هم خیلی خوبه به حمدالله... اگه حوصله دارین بیاین ادامه مطلب خب خب خب میخوام از آشناییم با علی جونم بگم اول با یه مقدمه شروع میکنم::::::: با یکی از دوستای بابا از خیلی وقت پیشا رفت و...
-
نومزدنگ سالی
چهارشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1389 21:37
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام آخیشششششششششش خیلی وقت بود نیومده بودما...... چقده آپ کردین همتون....ایولللللللللل خوبین دوستای گلم؟؟؟؟؟؟؟؟ حرفا زیاده...خیلی زیاد....الان اومدم فقط که بگم من به علی جواب مثبت دادم....و ۷همین ماه نامزد کردیم....بی اغراق نظرای شما خیلی کمکم کرد و کتاب هانی جونم هم...
-
اتفاق خیلی خاصه امروز
پنجشنبه 19 فروردینماه سال 1389 18:12
سلام به همه دوستای گلم...من امروز یکی از دوستای وبلاگیمو دیدمممممممممم هانیه جون مدیر وبلاگ دردل با خدا...از همینجا ازش بخاطر کتاب و لطفش ممنونم....ایشالا جبران کنم برات عزیزم...ایشالا همیشه شاد باشی خانومی... حس جالبی بود...از نزدیک دیدن کسی که همیشه وبلاگشو میخونم...
-
اولین پست سال 1389
دوشنبه 16 فروردینماه سال 1389 16:21
سلام خداجونم...مرسی که امسال رو هم بهم نشون دادی و من هنوز هستمونفس میکشم.... شکرت بخاطر همه چی...دوستت دارم و امااااااااااا............ سلام به دوستای خودم....حالو احوالتون خوبه؟امسال ایشالا سال خوبی باشه براتون و برای همه.... خدمت همگی عارضم که یک هفته مونده بود به عید واسه سالی جونتون یک عدد خواستگار اومد همکلاسیم...
-
سال نو مبارک
سهشنبه 25 اسفندماه سال 1388 10:30
سلام به همه دوستای گلم خواستم وبلاگم حالو هوای عید بگیره پیشاپیش عید همگی مبارک ایشالا سال خوب و پربرکت و پر شادی و پر عروسی و پر کار و پراز رزق و روزی برای همه باشه و البته پر از سلامتی برای همه
-
آخرین روزا
شنبه 22 اسفندماه سال 1388 23:54
سلام امیدوارم حالتون خوب باشه و آخرین روزای سال رو به خوبی سپری کنین این یه هفته اینترنتم قطع بود واسه همین نتونستم آپ کنم خواهرم از اصفهان اومد و یه انگشتر خیلی خوشگل واسم سوغاتی آورد ...واسه بقیه هم کلی چیز میز آورد...(دستت درد نکنه آبجی جونم....جیب بابا هم درد نکنه ...) جمعه ش هم خالم اینا رفتن ... و ما از همون...
-
من و روزام
چهارشنبه 12 اسفندماه سال 1388 00:23
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااام یه سلام پر انرژی از یه سالی یه خسته... امروز از صبح که بیدار شدم تا همین الان که نشستم جلو کامپیوتر(اون موقع که داشتم مینوشتم ساعت ۹:۳۰ بود...اما چون همه نوشته ها یه بار پرید...دوباره نوشتنم به این ساعت رسید) داشتم اتاق تکونی میکردم...چقدر کار کردما....آبجیمم نیست یه ذره سر به...
-
جمعه
دوشنبه 3 اسفندماه سال 1388 14:10
سلام بروبچز گل حالتون خوبه ؟ این چند روزه که مهمون بازی داشتیم به حمدالله به خوشی و البته خستگی گذشت....مهمونا جمعه ظهر رفتن...من جمعه ظهر آزمون ارشد داشتم..جمعه خالم اینا از خونه مادرجونم اینا اومدن جلو درمون و یه سری امانتی داشتن دستمون اومدن بگیرن(که خاله اینا رو راه ننداخته مهمونای بعدی رسیدن) ....یعنی ما جمعه شب...
-
۵روزه
سهشنبه 27 بهمنماه سال 1388 17:49
سلام بچه ها خوبین؟ چه خبرا ازین چند روز تعطیلی؟ ما رفتیم مسافرت....شمال...خونه آقاجون و عمو محمد و عمو مرتضی و عمه و بعدشم کمتر از۲روز خونه خالم اینا ۵شنبه صبح حرکت کردیمو دوشنبه شب رسیدیم خونه جاتون خالی بود..یه آب و هوایی هم عوض کردیم... جالبیه ماجرا اینه که عموم(عمو مرتضی) اینا دارن میان تهران...همین امروز... تا...
-
حرفای من +بعدا نوشت
سهشنبه 20 بهمنماه سال 1388 13:26
سلام بچه ها خوبین؟ منم بهترم آخه چند روز پیش با اجازتون رفتم زیر سرم حالم خیلی بد بود...دل دردو دلپیچه و سر درد بدی داشتم...چند بارم گلاب به روتون ...بععععععله....دکتره فکر کرد آپاندیسه...اما خداروشکر نبود... خلاصه این چند روز چایی نخوردم و بجاش همش قندداغ غلیظ میخورم...البته نهارو شام میخورم اما اشتهام کم شده...
-
سوالای من
سهشنبه 20 بهمنماه سال 1388 00:00
حکمت خدا نشون دادنیه؟میشه دیدش؟ چرا ماها نمیتونیم درکش کنیم؟مگه زندگیه ما نیست؟ من خدامو دوست دارم...عاشقانه هم میپرستمش...اما آخه این همه ناراحتیا واسه چیه؟ عاشقا حکمشون نرسیدنه عالما حکمشون مردنه اولیا هم که تو زمان ما نیستند...امام عصر رو هم که نمیتونیم ببینیم از بس بار گناهمون زیاده...قربون خدا برم...یه پیامبرم...
-
....
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1388 16:25
سلام یه جوریم از بین همه دوستام یکی هست که اگه بینمون بحثی شه به راحتی اشکمو در میاره دست خودم نیست بغضم میگیره و فقط گریه میکنم نمیدونم چرا با این یه دونه اینجوریم... الانم فقط دارم گریه میکنم...
-
...
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1388 16:02
بخاطر تو حرف زدم نه توهین کردم نه خواستم اذیتت کنم خیلی نامردیه که منو اینجوری رنجوندی دوست دارم همون نقطه ضعفی که گفتی حل شه همین این توهینه؟ تو زود رنج شدی زودی از کوره در میری آره...شرایطت خاصه اما این دلیل بد قلقی نمیشه... با همه ی اینا اگه ناراحتت کردم معذرت میخوام فقط بدون که منم دلم پیشته دوست دارم زودی از این...
-
الهی...
دوشنبه 12 بهمنماه سال 1388 08:47
بیاین برای هم دعا کنیم....برای دوست گلم مدی خیلی دعا کنییییییییییییییین مرسی به ادامه مطلب مراجعه نکنید... سلام دوست جونا حال و احوالتون خوفه؟ اکثرا دیگه امتحانا رو تموم کردین و رله شدین...منم مث شما... تازه آخرین روز امتحانم مصادف بود با کلی اتفاق::::::::: از صبحش که من کلی اضطراب داشتم...چراشو نمیدونم انتخاب واحدمون...
-
میام حتما...
دوشنبه 28 دیماه سال 1388 20:03
سلام دوستای گلم خوبین؟ شرمنده...من واقعا الان وقت ندارم بهتون سر بزنم و واقعا شرمنده روی ماهتون هستم. ایشالا به زودیه زود میام تک تکتون رو میخونم فقط همین قدر بگم که امتحانام خیلی سخته و من دوباره مث چی افسوس روزای گذشته رو میخورم و تو سر خودم و درسام میزنم و میخونم...بالاخره امروز بهترین امتحانم رو دادم....هم من هم...
-
کیک
یکشنبه 20 دیماه سال 1388 16:20
این کیک رو امروز خواهر جونم درست کرده.... گذاشتم که حالشو ببرین سایز این عکس پایینیه نمیدونم چرا مث بالاییه نمیشه
-
شب امتحانی
سهشنبه 15 دیماه سال 1388 19:49
سلام به دانشجویان گل که مث من شب امتحانی هستن برو بچز کیا دارن درس میخونن؟ سریع لو بدن خودشونو من نمیدونم این فرجه ها رو واسه چی میذارن آخه؟ ما که(مجاز از ما همون من میباشد )اگه 60روزم بهم وقت بدن دقیقا شب امتحان جزوه رو میخونم اونم با چه وضعی به عالمو آدم بد و بیراه میگم تازه کلی استاده رو ف*ح*ش میدم که آخه این چه...
-
آپ بارونه :دی
شنبه 12 دیماه سال 1388 14:27
من چم شده آیا؟ چرا انقدر آپ مینمایم آیا؟ هی حرفم میاد و میخوام یه چیزی بیام بگم جنبه نوشتن ندارم دیگه...تا نمینویسم که نمینویسم اما وقتی شروع به نوشتن میکنم هی میخوام بنویسم خدا بخیر بگذرونه این بیدل جان هم مث بچه های خوب تند تند میاد نظر میده مرسی بیدل جون...خدا مامانتم رحمت کنه....
-
خدایا خودت کمک کن که خطا نریم...
شنبه 12 دیماه سال 1388 14:16
یه چی میخوام بگم که یه ذره سبک شم بابا واقعا تو م م ل ک ت چه خبر شده؟ این همه دروغ شنیدیم دم نزدیم...نمیخوان از کاراشون دست بردارن؟ تا کی میخوان مردم رو گول بزنن؟ بابا بسه دیگه...به قول یه راننده تاکسی که مدی میدونه کیو میگم..مردم دیگه خسته شدن.... هر انسانی ممکنه خطا کنه ...ماها که معصوم نیستیم...اونایی هم که مثلا...
-
سالی چیکار کنه
شنبه 12 دیماه سال 1388 13:54
من فردا امتحان آزمایشگاه رابطه آب و خاک و گیاه دارم...از ۲۱دی هم امتحانام شروع میشه دوستان به ادامه مطلب مراجعه کنن خوب بهتون بگم که چهارشنبه یکی از همکلاسیام که از اول ترم مشکوک میزد ازم خاستگاری کرد حالا اون همکلاسی کیه؟ همون مشهدی دیگه یادتون اومد؟دوستایی که نمیدونن به تاریخ ۱۸مهرماه مراجعه کنن....اون اولین حرفای...
-
ما ه س ت ی م
شنبه 12 دیماه سال 1388 13:22
سلام به همه دوستای گل و نازم خوبین دوست جونا؟از نظرای خوشگلتون ممنونم و از همتون معذرت که انقد دیر آپ میکنم این چند روز یا بهتره بگم یه هفته و ۲روزی که نبودم یه سری اتفاقا افتاد که الان بهتون میگم ما روز تاسوعا نذری داشتیم...جای همتون خالی...و برای همتون دعا کردم . التماس دعا هم دارم روز عاشورا طبق معمول هر سال رفتیم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 دیماه سال 1388 22:22
ای حسین عشق منی....ای حسین عشق منی..... عیسی اگر در آخر عمرش به عرش رفت قنداغه ی حسین....شرف عرش اعظم است... حسین عشق منی..... التماس دعا....
-
به به...
یکشنبه 29 آذرماه سال 1388 21:43
سلام دوست جونیا این عکس واسه ۴شنبه هفته پیشه که با برو بچز همیشگی (متشکل از من و مدی و سمانه و سمیه و شیما ) رفتیم کافی شاپ (درگوشی بهتون بگم که اصن خوشمزه نبود...این دوتا جلویی واس من و مدیه که همیشه سلیقه هامون یکیه
-
معذرت...
یکشنبه 29 آذرماه سال 1388 18:36
سلام سلام مامان گلم مامانی بابت این چندوقت ازت معذرت میخوام ببخشید که انقد اذیتتون کردم....نمیدونم چرا اینجوری شدم....دارم تلاش میکنم تا به حرفات عمل کنم تو ام برام دعا کن...همونطور که همیشه دعا میکنی.... مامان...بابا...سری جون و دانی جونم....از همتون معذرت میخوام...و از همتون ممنونم... خداجونم شکرت بخاطر همه چی پی...
-
امان از دست این دل...
شنبه 28 آذرماه سال 1388 11:52
سلام خوبین؟ دلم میخواد بنویسم...ازین چن روز...از اتفاقا....از شادی ها و ناخوشی ها... دلم گرفته بچه ها... چرا اصن حس و حال محرم نیست؟انگار نه انگار وارد این ماه شدیم... شایدم بار گناه من زیاده.... التماس دعا دارم از همتون....بیاین واسه هم دعا کنیم...آخه میگن دعای یکی دیگه واسه آدم زودتر میگیره... نمیخوام حال و هوای...