وقتی این وبلاگو درست کردم یه دختر مجرد بودم که مبخواستم همه ی خاطرات دوران صفا(دوران تجرد و راحتی)رو اینجا بنویسم...فکرشم نمیکردم که به یه سال نکشیده به جرگه ی متاهلین بپیوندم...اما ازونجایی که اگه قسمت باشه دیگه نمیشه نه گفت...
21اسفند 1388 علی که الان شده جزئی از خودم اومد خواستگاریم...یه خواستگاریه رسمی و سنتی...باهم دوست نبودیم که مطمئن باشم همون سوار بر اسب سپید منه:)))اما بعد حدودا 2ماه آشنایی و بیرون رفتن و تلفن و SMS و اینها در تاریخ 1389.1.27 بهش جواب مثبت دادم و 1389.2.7نامزد کردیم...
ازین به بعد دوران صفای مجردیم میشه دوران صفای متاهلیم:))
ادامه...
قربونت گلم...
سلام سالی جونم
بدو بیا که آپم
منتظرتم
سلام عزیزم...
الان میدوام میام:))))
سالی جونم این ایام رو بهت تسلیت میگم گلم ..
التماس دعاااا
سلام ثنا گلم
مرسی...منم همینطور...
سلام سالی. سالی سلام. آپم. سریعا بیا.
سلام بیدل...میام حتما...
سلام
سلام
بازم سلام
هروقت میام انرژی می گیرم
موفق باشی
سلام تیزبین جون...مرسی...آخه من خیلی پرانرژی ام :دی
اووووووووووووووی سالی کجایی پیدات نیست. بیا که آپم. سریع باش.
تازه اومدم بیییییییییییییییییدل
میام پیشت.....
سلام سالی جون
خوبی گلم؟کم پیدایی؟
سلام نگارجونم
مرسی...تو خوبی؟
این هفته امتحان داشتم همش واسه همین...
اوهوی. رفتی که رفتیا. بابا بیا یه آپی بکن. آپم. بیا.
چشم :))))