دوران صفای ما دوتا :) :)
به وبلاگ سالی خوش اومدین :))دوران صفای ما دوتا :) :)
به وبلاگ سالی خوش اومدین :))درباره من
وقتی این وبلاگو درست کردم یه دختر مجرد بودم که مبخواستم همه ی خاطرات دوران صفا(دوران تجرد و راحتی)رو اینجا بنویسم...فکرشم نمیکردم که به یه سال نکشیده به جرگه ی متاهلین بپیوندم...اما ازونجایی که اگه قسمت باشه دیگه نمیشه نه گفت...
21اسفند 1388 علی که الان شده جزئی از خودم اومد خواستگاریم...یه خواستگاریه رسمی و سنتی...باهم دوست نبودیم که مطمئن باشم همون سوار بر اسب سپید منه:)))اما بعد حدودا 2ماه آشنایی و بیرون رفتن و تلفن و SMS و اینها در تاریخ 1389.1.27 بهش جواب مثبت دادم و 1389.2.7نامزد کردیم...
ازین به بعد دوران صفای مجردیم میشه دوران صفای متاهلیم:))
ادامه...
روزانهها
همهپیوندها
- مدیییی جونمممم
- فرناز جون
- خانه مجازی منو آقای همسر(فرناز جون)
- شنبلیله جون
- لبخند رهام
- *** قدرت تفکر مثبت ***
- عشق پاک ما(صبا جون)
- من و سرطان
- دوران جوانی
- دنیای جور وا جور
- من و دوست جونیم.(نگارجون)
- قصه همون دلی که........
- کلبه ی عشق من و مهدی(ریحان جون)
- راز من(مریم جون)
- The GiRL
- روزهای رفته(سایه جون)
- خانه عشق من (لیلی جون)
- عاشقانه های من و عسلیم(طنین جون)
- کفترچاهی یه جفت(آلما جون)
- تجربیات حسن آقا...
- حرف دل(خاطرات تلخ وشیرین دانشگاه)
- کی میگه همه مطالب باید به هم ربط داشته باشند؟!!
- شعله فریاد(تیزبین)
- ღ♥ღ چند تا خط خطی ساده ღ♥ღ
- درد دل با خدا(هانیه جون)
- من با اون(آقا و خانم خونه)
- ^_^ تصاویر متحرک و شکلکهای زیبا ^_^
- پراکنده نویسی های من سوخته دل(بیدلِ با دل )
- .اشتباهات یک دختر.
- قانون جذب(مهناز جون)
- همیشه جوان خواهم ماند...(عسل جون)
- همین که هست!(خاستگاه...)
- لحظه ها را نه یادگار بلکه ماندگار کنیم(کیان)
- آشپزخونه سحربانو
- افکار - یک بچه +(سینا)
- عاشق آس و پاس
- BLACK13
- رنگین کمان
- آدریناجون
- ____ Sun- girl ___
- *بهارین*
- روزگار ما(امیرحسین)
- .-.- هــــــــــــــــــــــد یــه -.-.
جدیدترین یادداشتها
همهبایگانی
- خرداد 1389 6
- اردیبهشت 1389 1
- فروردین 1389 2
- اسفند 1388 4
- بهمن 1388 6
- دی 1388 8
- آذر 1388 9
- آبان 1388 7
- مهر 1388 12
- شهریور 1388 2
آمار : 40392 بازدید
Powered by Blogsky
معذرت...
سلام
سلام مامان گلم
مامانی بابت این چندوقت ازت معذرت میخوام
ببخشید که انقد اذیتتون کردم....نمیدونم چرا اینجوری شدم....دارم تلاش میکنم تا به حرفات عمل کنم
تو ام برام دعا کن...همونطور که همیشه دعا میکنی....
مامان...بابا...سری جون و دانی جونم....از همتون معذرت میخوام...و از همتون ممنونم...
خداجونم شکرت بخاطر همه چی
پی نوشت مخصوص:
مدی جونم...ازت ممنونم بخاطر حرفات...توهم تلنگر خیلی خوبی بودی برام...منو ببخش بخاطر عبوس بودنم تو این چند وقت
...امیدوارم بشم همون سالی ای که همیشه میخندید
دوستای گل وبلاگی از شما ها هم معذرت میخوام....
خداجونم بازم ممنونم و شکرت بابت خونواده و دوستان و زندگیه نازی که بهم دادی....
سالی
یکشنبه 29 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 18:36
مچکرم که به حرف مامانی و من گوش دادی
بچه ها سالی قول داده شاد باشه
اگه به قولش عمل نکرد میام همین جا لوش میدم
:دی
خواهش میشه(تشویققققققق)
همه تشویق کنن....بیکار نباشین :))))
منم مچکرم :دی
سلام. خوشحالم که میگی بهتری. در حقیقت این راه زندگی همینطوریه. همواری و ناهمواری داری. حالا منو باش که دارم به کی نصیحت میکنم. یکی نیست به خودم بگه خودت چه مرگته پس؟
سلام...آره خداروشکر
حالا چه مرگته پس :دی
دخمل خانومی هروقت دلت گرفت پا شو یه سر بیا بلاگه من
(داشتی اعتماد به نفسم رو؟؟؟؟؟؟؟؟؟
)
(اوه اوه...چه جوگیر)
اونوقت حالت بهتر میشه
شاد باش و بی خیاله این غم و غصه ای کوفتی
چشم مریم خانومی :))))))))
سلام گلم
خوشحالم که بهتری
خودت که میدونی حال من چقدر بد بود.....ولی همش یواش یواش میگذره و آدم عادت میکنه
امیدوارم شاد شاد بشی و همیشه هم شاد بمونی
bbbbbbboooooooooooooooosssssssssssssss
سلام فرنازی...
مرسی جیگر
آره عزیزم...همینطوره ...
بووووس