دوران صفای ما دوتا :) :)

به وبلاگ سالی خوش اومدین :))

دوران صفای ما دوتا :) :)

به وبلاگ سالی خوش اومدین :))

آخرین روزا

سلام

امیدوارم حالتون خوب باشه و آخرین روزای سال رو به خوبی سپری کنین

این یه هفته اینترنتم قطع بود واسه همین نتونستم آپ کنم

خواهرم از اصفهان اومد و یه انگشتر خیلی خوشگل واسم سوغاتی آورد ...واسه بقیه هم کلی چیز میز آورد...(دستت درد نکنه آبجی جونم....جیب بابا هم درد نکنه...)

جمعه ش هم خالم اینا رفتن ...

و ما از همون جمعه شروع به خونه تکونی کردیم تا همین جمعه(دیروز)و بسیار خسته شدیم....

یه اتفاق خیلی خاص هم افتاد که ایشالا بعد عید بهتون میگم...

خدمت همگی عارضم که:::::::

اگه من میرم عروسی یا اگه میام آپ میکنم یا اگه میگم میخندم دلیل بر این نیست که از وضعیت دوستم(مدی که همه میشناسین)بی خبر باشم...اینو تو جواب نظر یکی از دوستان گفتم

مدی شرایط سختی داره ...و بزرگترین مساله ناامیدیشه....بهش هم میگم...هم به خودش هم خوابالو....که امیدشونو از دست ندن...البته نمیشه زیادم انتظار داشت چون شاید هر کس دیگه جاشون بود داغون تر میشد...

مخلص کلام اینکه مدی و خوابالو مال همن...اینو به جفتشونم گفتم...واسه بار ۱۰هزارمم میگم که اون بنده خدا زشت نیست....دلیل کارای خونواده ی مدی رو نمیدونم...اما اینو میدونم که ایشالا راضی میشن....پس خواهشا نه گریه کنین(اینم تو نظرام بود)نه غصه سر تا پای وجودتونو بگیره....فقط بیشتر دعاش کنین...همین....دعا کنین آرامش به خونشون برگرده...دعا کنین مدی  امیدشو از دست نده...و دعا کنین سربازی خوابالو جور شه....

الان وقت ندارم چون فردا ساعت ۵صبح باید بیدار شم آخه ۸صبح کلاس دارم....اما بهتون قول میدم پس فردا به همتون سر بزنم....شرمنده گل روی همتون هم هستم

دوستون دارم....خوب و خوش و سلامت باشین....

خدانگهدار تا آپ بعد

من و روزام

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااام

یه سلام پر انرژی از یه سالی یه خسته...

امروز از صبح که بیدار شدم تا همین الان که نشستم جلو کامپیوتر(اون موقع که داشتم مینوشتم ساعت ۹:۳۰ بود...اما چون همه نوشته ها یه بار پرید...دوباره نوشتنم به این ساعت رسید) داشتم اتاق تکونی میکردم...چقدر کار کردما....آبجیمم نیست یه ذره سر به سر هم بزاریم.....

خواهرم اینارو از طرف دانشگاهشون بردن اصفهان...یه سفر تفریحی....شنبه شب حرکت کردن و به امید خدا فردا صبح میرسن تهران....فردا صبح هم خالم و پسرخالم بلیت دارن و از شمال میان تهران...

اون عروسی هم که گفتم بهتون....یادتونه؟خیلی خوب بود و خوش گذشت...جای همتون خالی...عروسی تو تالار قائم کرج بود...هم سرویس دهی خیلی خوب بود هم سالنش خوشگل بود...منم از ساعت ۱رفته بودم آرایشگاه(نه صرفا بخاطر عروسی...چون میخواستیم به بهونه عروسی بریم آتلیه عکس بگیریم)...نیم ساعت بعد منم سری اومد و ساعت ۴هم مامانم...ساعت ۵هم نوبت آتلیه داشتیم که ما دیرتر رسیدیم...یعنی ساعت یه ربع به ۶...ساعت ۷تا ۱۱ هم تالار بود...و ما ساعت ۷:۴۵ رسیدیم تالاراز ما که همه جا ۲ساعت دیرتر میرسیم  بعید بود...و واسمون یه معجزه بود...البته دلیل زود رسیدنمون این بود که مامانینا فکر میکردن تالار از ۶تا ۱۰هه....منم تا وقتی که  به اتوبان نرسیدیم نگفتم تالار از ۷ته...اینم رمز موفقیت ما


خب...چند تا از دوستای گلم از کنکورم پرسیدن و اینکه کنکور چی شرکت کردم...

من کنکور مهندسی کشاورزی گرایش علوم خاک شرکت کردم و به صورت خیلی محترمانه گند زدم...خب بابا از کسی که هیچی نخونده چه انتظاری دارین آخه؟



تو ادامه مطلب میخوام با آبجیم بحرفم...پس اگه وقت و حوصله ندارین الکی به ادامه مطلب نرین...بی زحمتتت

ادامه مطلب ...

جمعه

سلام بروبچز گل

حالتون خوبه ؟

این چند روزه که مهمون بازی داشتیم به حمدالله به خوشی و البته خستگی گذشت....مهمونا جمعه ظهر رفتن...من جمعه ظهر آزمون ارشد داشتم..جمعه خالم اینا از خونه مادرجونم اینا اومدن جلو درمون و یه سری امانتی داشتن دستمون اومدن بگیرن(که خاله اینا رو راه ننداخته مهمونای بعدی رسیدن) ....یعنی ما جمعه شب بازم مهمون داشتیم(یکی دیگه ...نه عموم اینا)...

جمعه چه بارون خوشگلی اومد...عالی بود...

حالا میام...بازم مینویسم...الان دارم میرم بیرون با مامانم...

راستی ما ۵شنبه عروسی دعوتیم....

میام بازم

فعلا بای....

آهان راستی....یادم رفت....

مدی هم خوبه..البته نه خوبه نه بد...اما من میگم خوبه که ایشالا زودی خوب بشه...این چندروزه نیست...خونه دختر خالشه...به نظرم روحیش اونجا بهتره....همینکه تیکه نمیشنوه بزرگترین مساله است....

دانشگاهم که شروع شده و ایشالا بیشتر از خونه میاد بیرون...واسش بهتره ایشالا....البته ما شنبه  و یکشنبه و ۴شنبه کلاس داریم که ما یکشنبه رو پیجوندیم ولی ایشالا ۴شنبه رو میریم....

دیگه برم...مامانم کلی منتظر وایساده...


تا بعد...بای

۵روزه

سلام بچه ها

خوبین؟

چه خبرا ازین چند روز تعطیلی؟

ما رفتیم مسافرت....شمال...خونه آقاجون و عمو محمد و عمو مرتضی و عمه و بعدشم کمتر از۲روز خونه خالم اینا

۵شنبه صبح حرکت کردیمو دوشنبه شب رسیدیم خونه

جاتون خالی بود..یه آب و هوایی هم عوض کردیم...

جالبیه ماجرا اینه که عموم(عمو مرتضی) اینا دارن میان تهران...همین امروز...

تا ۳ساعت دیگه میرسن...اوه...خیلی خسته ایم...اما به هر حال مهمونن دیگه

خدمت تک تکه عزیزا عارضم که فردا دارم میرم مدی رو ببینم...هم کارت کنکورشو که دستمه بدم بهشو هم بحرفیم....

نگران مدی نباشین اما خیلی دعاش کنین...میگم نباشین چون من باهاشم

دیگه اینکه دوستون دارم...منم خیلی خوبم...(در جواب دوستای گلم که حالمو پرسیده بودن بابت آپ قبلی...)

مواظب خودتون باشین

سر فرصت همتون رو مبخونم...فعلا به خونه زندگی برسیم...ای خداااااااااا

آخه آدم وقتی از سفر میاد همش دوست داره چند روز استراحت کنه و با آرامش به کاراش برسه...ما چی؟!!!!لباسشوییه بدبخت همش داره میشوره....ما هم همش داریم جمع و جور و گردگیری و اینا انجام میدیم...ما مهمون دارییییییییییییییییییییییییییم

من برم دیگه...تا بعد بای بای


حرفای من +بعدا نوشت

سلام بچه ها

خوبین؟

منم بهترم

آخه چند روز پیش با اجازتون رفتم زیر سرم

حالم خیلی بد بود...دل دردو دلپیچه و سر درد بدی داشتم...چند بارم گلاب به روتون...بععععععله....دکتره فکر کرد آپاندیسه...اما خداروشکر نبود...

خلاصه این چند روز چایی نخوردم و بجاش همش  قندداغ غلیظ میخورم...البته نهارو شام میخورم اما اشتهام کم شده ...چندکیلو هم لاغر کردم...

میبینی؟عین بچه بی جنبه ها با مریضی سریع لاغر میشم

دیگه اینکه...آهان

یکی از بچه ها خواست راجع به مشهدی(آقای داوود ...همکلاسی و هم دانشگاهیم)بگم

راستش ازون روز به بعد ندیدمش...هنوز مونده تا جوابشو بدم

البته واسه امتحان تفسیر دیدیم همو و سلام علیک کردیم...بعد امتحانم با ماشین دوستش دنبال ماشینی که ما توش بودیم کردنو به دلیل سرعت زیاد که بخوان به ما برسن تصادف کردن

خلاصه اش اینکه حرفی نزدیم بازم

ولی احتمال رد کردنش زیاده...آخه میدونم مامان خوشش نمیاد(البته منم همچین خوشم نمیاد ازش)به دلایل مختلف....همینکه خیلی ریزه میزه است واسم اعصاب خورد کنه

میدونم دلیل مسخره ای به نظر میاد ...اما خوب من از مردای ریز خوشم نمیاد. توروخدا سوء تفاهم نشه ها.... این نظر منه...ممکنم هست تغییر کنه...

کلاسامونم که از  یکم اسفند شروع میشه

قابل توجه ثنا جون....عزیزم نمره های ترمه پیشمون ملاک انتخاب واحد این ترممون بود.

قابل توجه نگارجون....عزیزم آدرستو که بلاگ اسکای نمیشناسه...من چجوری لینکت کنم؟


دیگه...همینا فعلا...

ایشالا تا بعد...بای بای


بعدا نوشت::::::

بچه ها مدی جونم  حالش اصلا خوب نیست...تو شرایط خیلی بدی قرار داره...شاید هرکسه دیگه ای جاش بود بدتر ازین میشد....الان نه نصیحتش کنین نه خوب و بد کارشو یاد آور شین...

بیشتر دعاش کنین...من که همش گریه ام میگیره...شما دعاش کنین...ایشالا که به خوبی حل شه....

قابل توجه مدی جونه خودم:::::::::::عزیزم خوابالو زشت نیست...هم خوش تیپه هم قیافه خیلی خوبی داره...حس میکنم مامانتینا از اول میخواستن همین ایرادارو بگیرن...حتی اگه خوابالو حوری هم بود میگفتن زشته...خب؟

مدی جونم الان تازه وضعیت جدیدی شروع شده...دیگه همه فهمیدن تو خوابالو رو میخوای...حالا بذار مامانت به هرکسی که میخواد بگه....من و همه ی بچه های وبلاگ دعات میکنیم...نگران نباش...

دیگه هم حرف مردن و نزن....این یه دستوره




بیدل نظرت واسه پست تکراریه بود...تآیید کردم اما اینجا نیومد...شرمنده