دوران صفای ما دوتا :) :)

به وبلاگ سالی خوش اومدین :))

دوران صفای ما دوتا :) :)

به وبلاگ سالی خوش اومدین :))

سالی چیکار کنه

من فردا امتحان آزمایشگاه رابطه آب و خاک و گیاه دارم...از ۲۱دی هم امتحانام شروع میشه





دوستان به ادامه مطلب مراجعه کنن

خوب بهتون بگم که چهارشنبه یکی از همکلاسیام که از اول ترم مشکوک میزد ازم خاستگاری کرد

حالا اون همکلاسی کیه؟

همون مشهدی دیگهیادتون اومد؟دوستایی که نمیدونن به تاریخ ۱۸مهرماه مراجعه کنن....اون اولین حرفای ما تو ترم جدید بود

و چهارشنبه هم کاملترین حرفا

و اینطوری مشهدی که الان اسم و فامیلشو هم فهمیدم ازم خاستگاری کردو هی خواهش کرد که تو این یه ترم باقی مونده بیشتر باهم آشنا شیم...حالا من موندم که چیکار کنم....

آخه این همه وقت رو گذاشته و دقیقا یه هفته به امتحانا پیشنهادشو داده

حالا اینکه چطوری حرفشو زدو اینا زیاده....

من الان به کمک احتاج دارم

مامان من که از همون اول حرفشو میزدم میگفت نه...ازون ور هم وقتی ما داشتیم میحرفیدیم مدی یواشکی ازمون عکس گرفت...منم وقتی به مامانم نشون دادم عکسشو...کلا گفت نه و اینا(آخه بچه یه مقدار ریزه میزست... قیافش شبیه این پسره هست که تو فیلم  به کجاچنین شتابان بازی میکنه و تو شرکت شوهر عمه اش رفته کار کنه....متوجه شدین؟شبیه اونه...)خلاصه مشکل اینجاس که منم نمیدونم چه حسی بهش دارم...

قبل محرم صفر هم یکی از آشناها زنگید و از مامی اینا اجازه خواستن که بیان...مامی هم گفت باشه واسه بعد لیسانس من و نتیجه فوق لیسانسم...

حالا من کلا نمیدونم چیکار کنم...

این جریانا یه ذره زیادن....که حتما تو اولین فرصت واستون تعریف میکنم...



یه توضیحی بدم به اون دوستایی که نمیدونن یا در جریان نیستن مشهدی کیه....


این پی نوشت واسه18مهره که نوشتم...

خواستم بگم که مشهدی ...اسمش داوود ه و اصالتش ربطی به مشهد نداره...

اون موقع ها اسمشو نمیدونستم واسه همین بهش میگفتم مشهدی...بنابر این مشهدی نیست.


پی نوشت:ترم پیش به مناسبت ۲۲بهمن دانشگاه یه قرعه کشی کرد که ۲نفر از دانشجو ها رو مجانی و به خرج خود دانشگاه ببرن مشهد....اون ۲تا دانشجو منو این مشهدی بودیم(اسمشو نمیدونم واس همین میگم مشهدی) 

 



منتظر نظراتون هستم...

فعلا بای

نظرات 18 + ارسال نظر
بیدل شنبه 12 دی‌ماه سال 1388 ساعت 14:02 http://sonnat.blogsky.com

ببینم اینجا هم اولین نفرم که کامنت گذاشتم؟
حال کردم با خودم

خوب نظر بده دیگه بیدل :(((

بیدل شنبه 12 دی‌ماه سال 1388 ساعت 14:06 http://sonnat.blogsky.com

مبارک به سلامتی. سالی جون تو هم جای خواهرم. قبل از انتخاب، خوب تحقیق کن. مخصوصا خانواده طرف خیلی مهمه که بتونی باهاش بسازی. چون تو ازدواج فقط شما دو نفر نیستید بلکه دو طایفه میخوان به همدیگه نزدیک بشن. باید خیلی مسائل رو در نظر بگیری. حالا خودت میدونی. از خدا میخوام که اونچیزی که خیر و صلاحت در اونه رو بهت بده. آمین.

مرسی بیدل جون...آره دقیقا راست میگی...خوب چطوری بشناسمش آخه؟
به خدا خیلی شرایطم نافرم شده
خیلی دعای خوبی بود...خیلی هم به دعات احتیج دارم الان...

بیدل شنبه 12 دی‌ماه سال 1388 ساعت 14:09 http://sonnat.blogsky.com

جالبه سالی که توهم مثل دختری که من دوستش داشتم 21 سالته. ولی به هر حال به چیزایی که گفتم فکر کن. اگه بازم مشورت خواستی، حاضرم تا اونجا که در توانم هست کمکت کنم مثل دوتا خواهر و برادر. خیلی هم خوشحال میشم که کمکت کنم.

داشتی؟
یعنی الان نداری؟
چرا؟
مرسی بیدل...حتما ...دمت گرم...

مدی شنبه 12 دی‌ماه سال 1388 ساعت 15:25 http://madikhanoom.blogsky.com

سلام سالی جونم
آپ نمیکنی نمیکنی...یهو چند تا چند تا میترکونیا
ایول
همه آپات رو خوندم...من که در جریان همش بودم و قبلا صحبتامون رو کردیم
سالی جونم فقط یادت باشه اونی که تصمیم نهایی رو میگیره خود خودتی
نظر همه رو بشنو اما خودت تصمیم بگیر
فدات شم
دوست دارم
بای

سلام جیگرم.....
آره میبینیی....جو گرفت منو...
قربونت برم...تو که دوستم نیستی خواهرمی....
منم دوست دارم جیگر
چشم....

صفا شنبه 12 دی‌ماه سال 1388 ساعت 21:00 http://lifelovely.blogsky.com

سالی جون :
مسئله ازدواج رو نباید نه ساده بگیری و نه سخت .
زندگی با یک فرد جدید , اخلاقیات جدید .خوب یا بدش رو نمیتونی الان تشخیص بدی تا زیر یک سقف نری مطمئن باش نمیتونی جوری که باید بشناسیش
زندگی مشترک خیلی قشنگه . اما یادت باشه پستی و بلندی زیادی در پیش داری .
باید ببینی چند مرده حلاجی و حاضری در برابر همه مشکلات زندگی مقاومت داشته باشی یا نه .

خوب فکرات و بکن و از روی اینکه مامانت میگه نه یا آره به کسی جواب نده .
یادت باشه تو میخوای باهاش زندگی کنی نه مامان بابات .
اما اینم یادت نشه که هر چی باشه اونا تجربایت زیادی دارن و حرفشون همیشه محترمه .
امیدوارم درست انتخاب کنی عزیزم .
شاد باشی

مرسی صفا جونم
آره...حتما...سعی ام رو میکنم...
خیلی ممنون که اومدی عزیزم...ازین که دوستای خوبی مثه شما دارم خیلی خوشحالم...

ثنا شنبه 12 دی‌ماه سال 1388 ساعت 22:43 http://www.delkhane.blogsky.com

به به سلام سالی جونممم .. چندتا چندتا

خوب سالی جون انگار دیگه وقت این رسیده که از تنهایی در بیای ..

به نظر من اگر واقعاً قصد مشهدی خواستگاری و آشنایی برای ازدواج هستش .. بهتر اینه که اول با خانوادش یا حالا مامانش بیان عرض ادب خدمت مامان و بابات و بعد وقت بگیرن برای آشنایی بیشتر ...
حالا دیگه بسته به خودتون که توی چه مدتی میتونین باهم آشنا بشین ..
اینجوری به نظرم بهتر از اینه که اول بدون آشنایی خانواده ها باهم آشنا بشین و بعداً خدایی نکرده به مشکل بخورین ...

راستی به مامانت بگو انقدر سخت نگیره دیگه .. اینطوری خواستگاراتو نپرونه .. بگو مامان با شوهر هم میشه درس خوند

قربونت برم .. موفق باشی

منم بهش گفتم همه چی زیر نظر خونواده ها...فعلا بخاطر محرم و صفر نیومده...
مرسی ثنای گلم
ایشالا تو هم به خواسته هات برسی و جوجو هم لیاقتتو داشته باشه گلم

مامان رهام یکشنبه 13 دی‌ماه سال 1388 ساعت 08:57

بی خیال سالی جونم
از این قبیل مشهدیا زیاد سراغت میان
صبر کن
درست رو بخون
اگه دوست داری یه کاری هم دست و پا کن
به یه ثبات اجتماعی که رسیدی بعد اقدام کن
من این کار رو کردم
مثل همین مشهدی دقیقا با همون شرایط واسه منم اتفاق افتاد
ولی بی دست و پا بود یعنی خواستگاری که کرد همه که فهمیدن تازه به خودش اومد که بدون کار و سربازی زشت بیاد خواستگاری حالا بماند
به قول بیدل همه چیز رو سبک سنگین کن شاید نمره ۲۰ از آب دراومد.
ولی فرصت هست.

مامان رهام منم دلم میخواد اول برم سر کارو ارشدم قبول شم...
این مشهدی سرکار میره سربازیشم رفته...بیشترین مساله من باهاش همینه که سایز 36 یی
یعنی ریزه میزس...
وگرنه هم بچه درس خونه که هی شاگرد اول میشه هم چند تا چندتا مقاله نوشته....
خلاصه مرسی که اومدی...خیلی نظرت خوب بود عزیزم...رهام گله منم ببوسش...

سایه یکشنبه 13 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:42 http://roozaye-rafte.blogsky.com/

سلام عزیییزم...ان شاالله به سلامتی
ببین، به نظر من قیافه اصلا مهم نیست، فقط در حدی مهمه که به دلت حتما بشینه...چون طرفت اگه خیلی خیلی هم خوشگل باشه بعد از یه مدتی برات عادی می شه...مهم شعور طرف مقابلته ...اینکه چه قدر تو و شرایطت رو بفهمه...خیلی فکر کن سالی...یه تصمیمی بگیر که اگه مثلا 2 سال دیگه به این موضوع فکر کردی ، احساس پشیمونی از تصمیمی که گرفتی رو نکنی...
امیدوارم که خدا همیشه راه درست رو بهت نشون بده...
بووووس

سلام گلم
درسته قیافه مهم نیست و عادی میشه...اما دلم نمیخواد هرکی رسید بگه سالی حیف شد...متوجه میشی چی میگم؟
شاید فکر کنی آدم دهن بینی هستم...اما واقعا اینطور نیست...خودمم دلم نمیخواد شوهرم فقط چند سانت ازم بلندتر باشه...
ولی به قول تو شعور طرف مهمترین مسالس...مرسی اومدی گلم...

موش ۱ یکشنبه 13 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:16 http://3rat.blogsky.com

تو دنیای موشا که هر پسری بره خواستگاری دختر. دختره از ترس ترشیدگی بهش جواب مثبت میده....
خارج از شوخی باید به دلت رجوع کنی که تو هم میگی نمیدونی چه احساسی بهش داری. بعدشم مگه هر کی اومد و یه پیشنهاد به آدم داد که نباید فکر کنی این یکی دیگه اول و آخرشه. یه چیز دیگه اگه اون اینقدر عاقل نیست که ندونه کی حرفشو مطرح کنه اصلا به درد نمیخوره.

یک شوخی: در ضمن تو دنیای موشا یه دختر اینجور مسایل رو تو اینترنت نمی یاره. اصلا ینی چه

یک خارج از شوخی دیگه: فکر نمی کنی این و بلاگ رو اون ببینه نظرش عوض شه؟

من که ترس ترشیدگی ندارم...چون تازه ۲۱ سالمه :دی
دلم فعلا چیز خاصی نمیگه....
جواب شوخی:وا...مگه چی گفتم ؟
جواب خارج از شوخی:اون انقدر سرش تو درس و مقاله هاشه که وقت نت نداره...ضمن اینکه نمیدونه من وبلاگ دارم...و ضمن اینکه اگرو به احتمال صفر بیاد و بخونه از کجا میدونه این جا واسه منه موشی؟ :))))

ثنا یکشنبه 13 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:44 http://www.delkhane.blogsky.com

سالی جونمم من جوجو و خاطراتش و هرچی رابطه دوستانه و چه میدونم عشقولانه دوران جوونی بود رو بوسیدم و گذاشتم کنار تا ........

هروقت که خود خدا واسم صلاح ببینه ....

خیلی خوبه که از اول شرط گذاشتی همه چیز زیر نظر خانواده ها ...

قربون دلت برم...حتما همینطوره جیگر...

نگار. یکشنبه 13 دی‌ماه سال 1388 ساعت 18:50 http://bi-to-hargez.blogsky.com

سلام سالی جون
چطوری گلم؟
به به همه دوستای گلمون اومدند کلی راهنمائیت کردند.این خیلی خوبه.
اگه از من میشنوی هر تصمیمی که میخوای بگیری بهش بگو بعد امتحانات بیاد الان با خیال راحت بشین درستو بخون.آخی اونم حتما فکرش خیلی مشغول بود نمیتونسته تمرکز داشته باشه رو درسش مجبور شده الان بگه که یه کم خالی بشه.
گلم در مورد آقا مشهدی کامل تحقیق کن همین طور در مورد خانوادش البته اگه قصد داری که بهش بگی بیاد در ضمن حالا با هر کی که خواستی ازدواج کنی سعی کن کسی باشه که از لحاظ فرهنگی وطبقاتی حتما به خونوادت و خودت بخوره.چون این مسئله (البته از نظر منا)خیلی مهمه.مامان خانمت چرا میگه نه بخاطر قیافش؟یا برا درست میگه؟یا کلا میگه الانه وقتش نیست؟
گلم انشاالله هر کی که قرار قسمتت بشه و همدمت بشه تا اخر عمر امید دارم که از بهترینا باشه.

سلام نگارجونم
قربونت برم عزیزم
دوستان همه لطف کردن...توام همینطور
بهش گفتم بعد امتحانا جوابشو میدم...نمیدونم چی میخوام بهش بگم...:(((
حتما تحقیق میکنم(این کار بزرگتراست البته)...نظرت محترم و درسته....
مامانمم مث من از مردای خیلی جوجه خوشش نمیادو میگه خیلی زشته :دی
البته یه ذره شوخی هم میکنه...اما خوب مامانا همیشه بهترینو میخوان واسه بچه هاشون...منظوری نداره...
مرسی....توام همیشه شاد باشی در کنار همسریت گلم :*

عسل یکشنبه 13 دی‌ماه سال 1388 ساعت 21:17 http://nazanin64.blogsky.com

سلام. به دل خودت رجوع کن. ببین دوستش داری یا نه؟ اگه دوستش داری به پاش بایست. باور کن ارزششو داره. زندگی با عشق خیلی شیرینه. اینو از کسی بشنو که چند سال برا رسیدن به عشقش با کلی مشکلات و موانع جنگید و بالاخره به هم رسیدن. ضمنا به نظر من شروع یه رابطه کشش ها و دافعه ها و کلا هیجانات زیادی داره. ممکنه به امتحاناتت ضربه بزنه. از طرفی باید فرصت فکر داشته باشی. بهش بگو بعد این امتحانات جواب میدی. اینطوری امتحاناتتو که تموم کردی فرصت کافی هم داشتی تا فکرهاتو بکنی و موضوع یه مقدار جا بیفته!!!

سلام
مرسی عسل جونم
آخه من اونجوری نمیشناسمش که بخوام دوسش داشته باشم...واسه همین نمیدونم ارزششو داره یا نه :((((

شهاب یکشنبه 13 دی‌ماه سال 1388 ساعت 22:33 http://www.doranejavani.blogsky.com



نه نه نه نه نه نه نه نه نه نه نه نه !!!!!!!!!!!!!!!!!

خوب بابا تبریک میگم ... خاستگار !!! .. ایول بابا

چرا مامانت قبول نکرد ... باهاش صحبت کن قبول کنه توی این دوره زمونه

پسر خوب ( مثل من ) کم پیدا میشه

اگه راهنمایی میخوای بهت بگم که هیچ کدوم رو قبول نکن ... بشین

درستو بخون و زندگیتو بکن و حالیشو ببر ... ازدواج چیه بابا

من خودم تصمیم دارم که 30 سالگی ازدواج کنم .. تا اون موقع هم میرم

تفریح برای خودم ... برو حالیشو ببر ...

پسر خوب واسه دختر خوب مثل من زیاده :دی (اعتماد به نفس و داری؟) :دی
من که میخوام مجرد بمونم این دورو وریا نمیزارن...هرچی میشه میگن ایشالا عروسیه سالی :(((((((((
دختر نیستی که بفهمی :دی

OMID یکشنبه 13 دی‌ماه سال 1388 ساعت 23:27 http://www.pikaso.pardisblog.com

لی لی لی لی مبارک
عروسی دعوت کن بیایم برقصیم
رقصم هم بد نیست
مثل اینکه بدتم نمیاد ازش

حسی ندارم فعلا
هه هه
فکر کردی من به این زودیا مزدوج میشم ؟
عمرناش(عمرآ هاش) داداش :دی

هانیه دوشنبه 14 دی‌ماه سال 1388 ساعت 21:29 http://roozi.blogsky.com/

سلام عزیزم،چه اتفاق جالب هیجان انگیزیه این خواستگاری
به نظر من بستگی ب طرفت داره،اگه فک میکنی‌ شرایط اولیه ازدواج با تو رو داره مس تیپ سن قیافه فرهنگ و مخصوصاً اعتقادات باهاش یک بر بشین حرف بزن
و سوالایی که داری رو بپرس تا بیشتر بشناسیش
من خودم این کار رو کردم و نتیجه خیلییییییی خوبی گرفتم
البته اگه امسال کنکور داری بهتره بهش بگی فعلا دست نگه داره و قضیه رو به کس دیگه هم نگین و بمونه تا تو کنکوراو بدی
همه چیز بسنگی به خودت داره
اینکه چقدر فوق لیسانس یا شوهر کردن برات مهمه یا اینکه اصلا میتونی همزمان به ین مسله فک کنی و کنکور هم بدی یانه.اگه تمرکز نداری موکولش کن به بعد از کنکور
اون اگه تو رو واقعا بخواد باید صبر کنه
تو این مدت هم ازش بخواه که کمتر درین مورد باهات بحرفه تا تو حواست از درست پرت نشه
یه چیز دیگه که خیلی مهمه برنامه زنذگیتونه
اونم میخواد که کنکور بده؟؟؟
اگه نه. پس قراره بره سربازی لابد...
این سوالا و خیلی چیزای دیگه رو باید قبل از اینکه قبول کنی که باهاش آشنا بشی بدونی و مخصوصا قبل ار خواسنگاری رسمی
اخه اغلب خونواده ها مث مامان من تا خواسنگاری انجام میشه و ok هستن میخوان که به سرعت برق همه چیز زسمی و شرعی بشه وو اینجوری فرصت شناختت خیلی کم میشه
ییخشین گلم که خیلی حرفیدم
احساس کردم تو خودمی مه هنوز ازدواج نکردی و نیاز به مشورت داری
در ضمن من کلی مطالعه تو این ضمینه داشتم و مشاوره هم رفتم.اگه دوس داشتی بیشتر با هم بحرفیم خبرم کن گلم
خوسحال میشم بتونم به آبجی خوبم کمک کنم
ایمیلم رو هم میذارم
موفق باشی

مرسی هانیه گلم...خیلی خوب بود حرفات....
اون که هدفش استاد دانشگاه شدنه...سربازی هم رفته و مشکله اینجوری نداره....
ازون ور هم تا حرف اون کسی که میخواد بیاد میشه(داوود نه...اون یکی)سر دو راهی میمونم...
به قول یکی از دوستا که میگه ازین مشهدیا زیادن :دی
حالا که همه چیو گذاشتم بعد امتحانا....
حتما بازم میام پیشت گلم...

هانیه سه‌شنبه 15 دی‌ماه سال 1388 ساعت 19:18 http://roozi.blogsky.com/

دوستت راس میگه
اصلا خودتو نگران نکن و فک نکن ک لایه منگنه یا سر دو راهی‌ هستی‌.هنوز کلی‌ وقت داری برا عروس شدن.
راستی‌ آبجی‌ یه وقت ب مشهدیا توهین نکنیا.منم مشهدی هستم

من به هیچ اقلیتی توهین نمیکنم هانیه جونم
هرکسی حالا واسه هرجایی که باشه قابل احترامه...مگر وقتی که خودش به خودش بی احترامی کنه عزیزم

khastgah سه‌شنبه 15 دی‌ماه سال 1388 ساعت 20:07

برای بعد ار لیسانس و..........
مامی شما طفلک فکر می کنه دخترش
دانشگاه داره کیک زرد می پزه
از اون هنرپیشه اصلا خوشمان نمی آید
خیلی لوس و بی عرضه است

باورت نمیشه مامان من که ازون یارو هنرپیشه هه بدش میومد بعد این جریان بدترهم شده :دی

مریم چهارشنبه 16 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:15 http://raz-e-man.blogfa.com

سلام میدونم که خیلی دیر اومدم و دارم جوابتو میدم....ولی خب ببخشید دیگههههههههه....آخه منم مثلا قصد کردم که این ترم آخری بشینم درس بخوونم اما ....عمرا....اگه بگی ۱ کلمه درس خووندم نخووندم...۱ کلمه هااااااااااااااااااا...........
به نظر من مامانت کاره درستی کردن....قضیه خواستگار بازی و این چیزا رو بذار بعد از گرفتن لیسانست٬منم با اینکه همه بهم غر میزنن ولی همین کارو کردم....اینجوری فکرت از یه جهاتی راحته و درگیری فکری نداری...
ایشالا که خوشبخت بشی خااااااااااانوم
برای من هم دعا کن...

سلام جیگر....ازین به بعد زود بیا(چشمک)
مامانم کلا کارش درسته :))))
قربونت عزیزم...توام خوشبخت باشی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد